در دسته­ بندي ­هایي كه از سوي کارشناسان ارايه گرديده؛ دهه ۱۹۸۰ را دهه جنبش كيفيت (تاكيد بر اينكه براي دستيابي به كيفيت بهتر، همه كاركنان بايد از قدرت فكري خود استفاده كنند)؛ دهه ۱۹۹۰ را دهه مهندسي مجدد (استفاده از فناوري براي بهبود فرآيندهاي کاری و كاهش هزينه ­ها)؛ و دهه ۲۰۰۰ را دهه مديريت دانش عنوان داده­ اند.(جعفری:۱۳۸۲،۱۴۲)

دانش‌ همان‌ صورت‌ ذهني ‌ايده‌ها، واقعيت ­ها، مفاهيم‌، داده‌ها و تكنيك­هاي ‌ثبت‌ شده‌ در حافظه‌ انسان‌ است‌  که از مغز انسان‌ سرچشمه‌ مي‌گيرد و مبتني‌ بر اطلاعاتي‌ است‌ كه‌ با تجربه‌، باورها و ارزش­هاي‌ شخصي‌،همراه با تصميم‌ و عمل ‌وي‌، دگرگون‌ و بارور مي‌شود.(ميرزابيگي:۱۳۸۴،۲)

دانش‌ هر شخص‌ با دانش‌ فرد ديگري‌ كه‌ همان‌ اطلاعات‌ را دريافت‌ مي‌كند يكسان‌ نيست‌. «نوناكا»در مدل يكپارچه خود براي ايجاد دانش پويا، از دانش به عنوان عامل محرك دروني ياد مي­كند. دانشي كه مفهومي در بر نداشته باشد در واقع اطلاعات خواهد بود و اطلاعات زماني به دانش تبديل مي­گردد كه توسط اشخاص تفسير گرديده، با عقايد و تعهدات آنها آميخته شده و به آن مفهوم داده شود .(Nonaka: 2000, 4-34) به تبع تبديل دانش به منبع راهبردی براي رقابت و بقاي سازمان­ها و جوامع، نياز به توسعه و اشراف بر روش­هاي خلق، اشتراك و به كارگيري آن حياتي مي­شود. تقاضا براي دانش به نوبه خود به تقاضا براي افزايش ذخيره دانش و توزيع آن منجر مي­گردد.(North,D.C .Institutional:1991)

مديريت دانش، مجموعه­اي از فرايندها براي فهم و بكارگيري منبع راهبردی دانش در سازمان است. مديريت دانش، رويكردي ساخت يافته است كه رويه­هايي را براي شناسايي، ارزيابي و سازماندهي، ذخيره و بكارگيري دانش به منظور تامين نيازها و اهداف سازمان برقرار مي­سازد. (Davenport: 1998, 41-56)

مديريت دانش، علاوه بر مديريت اطلاعات، تسهيل در ايجاد دانش جديد و مديريت روش­هاي تسهيم و کاربري دانش را نيز بر عهده دارد. (Davenport: 1999,2-3) بسته به اينكه دانش از لحاظ فيزيكي در كجا قرار مي­گيرد مي­توان آن را به دو نوع دانش تصريحي و ضمني تقسيم‌بندي نمود.( Nonaka: 1994,14-37) «نوناكا» و نويسندگاني ديگر از جمله «هال» و «آندرياني»دانش تصريحي را دانشي مي­دانند كه قابل رمزگذاري و كدگذاري بوده و در نتيجه مي­توان آن را به سادگي مخابره، پردازش و منتقل و درپايگاه داده‌ها ذخيره كرد. اين نوع از دانش را مي­توان فرم داد و يك فرمول علمي و يا كتابچه راهنما بين افراد سازمان منتشر كرد.

 دستورالعمل­ها، مقررات، قوانين، رويه‌هاي انجام كار، آئين‌نامه‌ها، شرح جزئيات و… كه به صورت رسمي در بين افراد سازمان به آساني قابل انتقال هستند همه دانش تصريحي به حساب مي­آيند. در مقابل، دانش ضمني، دانش شخصي بوده و فُرموله كردن آن بسيار مشكل است.

اين نوع از دانش كه از طريق تسهيم تجربيات با مشاهده و تقليد اكتســـاب مي­شود، ريشه در اَعمال، ‌رويه­ها ،تعهدات، ارزش­ها و احساسات افراد داشته؛ قابل كدگذاري نبوده؛ از طريق يك زبان مخابره نمي­شود.

دانش ضمني و تصريحي مكمل يكديگرند و اين بدين معناست كه براي ايجاد دانش هر دو مورد ضروري هستند، از اين­رو آنچه ما دانش مي­خوانيم از طريق تعامل بين دانش ضمني و تصريحي و نه هر كدام به تنهايي ايجاد مي­شود.

به طور كلي در رابطه با مديريت دانش وخلاقيت منابع انساني در سازمان دو راهبرد اساسي زير مطرح است:

  1. استفاده بهينه از فناوري­هاي موجود در سازمان جهت بكارگيري وكاربرد بهتر دانايي در داخل سازمان. به عنوان مثال، ايجاد پايگاه داده­اي از فهرست افراد با تجربه در فعاليتي خاص که مي­توانند در صورت لزوم براي پردازش اطلاعات مورد استفاده قرار گيـــرند. اين عمل باعث مي گردد تا سازمان دانسته­هاي موجود را به همراه دانايي تك­تك اعضاء برحسب مورد، شناسايي كنند.
  2. راهبرد دوم، كه گاهي نوآوري دانايي ناميده مي­شود، زماني است كه كاركنان، از ارزش­ها و معيارهاي سازمان شناخت كافي داشته و قادرند ايده­هاي خلاقانه خود را در جهت توليد محصول و خدماتي نو و ارزشمند به كار بگيرند.(Skyrme: 1998,13-20)

امروزه تمامي سازمان­ها، به‌دنبال كسب اطلاعات(تخصصی و عمومی) هرچه بيشتر و دقيق‌تر از محیط هستند و از طرق مختلف سعي در رسيدن به مطلوب خود دارند. امروزه هر اندازه كه تبادل اطلاعات ساده­تر مي گردد،  به همان اندازه نياز به داشتن اطلاعات بيشتر و متنوع‌تر نيز خودنمايي مي­کند.

كسب این برتري اطلاعاتي مستلزم داشتن ظرفيت لازم براي اصل بهره‌وري از اطلاعات کافي، برخورداري از اطلاعات بلادرنگ و دقيق و آگاهي‌هاي مربوطه در حوزه‌هاي كاربري است. بنابراین دانش، دارايي واقعي سازماني است كه بر يكپارچگي در بخش­ها و اصول خود تأكيد دارد، چون مديريت دانش با ابزارهاي فني و ارزش­هاي انساني چندگانه سر و كار دارد مي‌تواند نشان دهد كه چگونه سازمان­هاي آموزشي، سازمان­هاي هوشمند و اصولاً مديريت سازماني مي‌توانند فرآيندهاي خود را از طريق استفاده از يك رهيافت «دانش‌مدار» مجدداً طراحي نمايند. عوامل هوشمند (ارزش­هاي انساني) و ابزارهاي فني قادر هستند مبنايي براي كارآيي بلندمدت سازمانيِ دستگاه­هايي كه مي‌خواهند مديريت دانش را نهادينه سازند، فراهم نمایند.

محقق در نظر دارد با امعان نظر به اینکه در اکثر سازمان­ها این حوزه به­دلیل عدم تبدیل دانش­های ضمنی(دانش و تجارب مکتسبه کارکنان سازمان) به دانش صریح(دانش قابل برداشت و اشتراک­گذاری شده برای تمام افراد) محجور واقع شده، با ایجاد بينش عميق در خصوص فهم بستر مديريت دانش در ارتباط با آنچه کهمرتبط با احتمال قادر ساختن سازمان­ها براي دستيابي به سطوح بالاتر عملكرد و همچنين تجربه كردن راه‌حل­ هاي متعدد می­گردد با رویکرد ایجاد بستر و پیاده­سازی مدیریت دانش در سازمان­ها، به ارایه سیاست­ها و راهبردهایی در راستای پیاده­سازی مدیریت دانش در سازمان­ها مبتنی بر تبدیل دانش ضمنی به دانش صریح ب­پردازد.

– فرايند خلق، انتشار و بكارگيري دانش به منظور دستيابي به اهداف سازماني و كوششي براي تبديل دانش كاركنان (سرمايه انساني) به دارائي مشترك سازماني (سرمايه فكري ساختاري). (جعفری:۱۳۸۲،۱۴۲)

– مديريت افراد، گروه­ها، شبكه‌ها و فرآيند‌هاي دانشي و فراهم آوردن زيرساخت‌هاي لازم به گونه‌اي كه سازمان بتواند با تشديد تعامل و هم‌افزايي بين نيروها و كانون‌هاي دانشي و به شيوه‌اي نظام‌مند، از منابع دانشي خود (اعم از منابع مشهود و قابل دسترسي يا منابع نامشهود «تجربيات و اندوخته‌ها و …» در جهت ارتقاء سطح ‌بهره‌وري، نوآوري و عملكرد سازمان به نحو احسن بهره‌برداري نمايد.) (ميرزابيگي:۱۳۸۴،۲)

  • سرمایه فکری:

هر چیزی که سازمان با داشتن آن، ارزش ایجاد می­نماید ولی در ترازنامه مالی در نظر گرفته نمی­شود!

مانند: کارکنان توانمند و متعهد، دانش تخصصی، شهرت و اعتبار و ….

– مديريت دانش ضمني:

به مرور زمان و با ادامه جريان زندگي نوعي از دانش در درون اشخاص نهادينه مي­گردد ؛ پولاني نخستين بار در سال ۱۹۶۹ با بيان اين مطلب كه«ما بيشتر از آنچه مي­گوييم ،‌مي­دانيم» به نمونه­هايي از توانايي­هاي انسان نظير يادگيري دوچرخه­سواري و شنا يا چگونگي تشخيص چهره­ها اشاره مي كند كه تشريح نحوه انجام آن به راحتي توسط فرد امكان­پذير نيست ،او دانش اينگونه توانايي­ها را «دانش ضمني» ناميد. به بياني ديگر، دانش ضمني را مي‌توان مجموعه­اي از تجارب، مهارت­ها، ديدگاه­هاي كاري، نظام ارزشي و ذهني در درون فرد دانست كه قابل گفتن نبوده و در هيچ پايگاه داده‌اي ذخيره نشده است بلكه جايگاه آن را ذهن آدمي و فعاليت­هاي اوتشكيل مي دهد. چالش اصلي مديريت دانش نيز تبديل هر چه بيشتر و بهتر دانش ضمني به دانش تصريحي است. از مديريت دانش ضمني تعاريف بسياري توسط نويسندگان و انديشمندان اين رشته نقل گرديده است به عنوان نمونه «روزنبرگ» در سال ۱۹۸۲ دانش ضمني را به عنوان دانش تكنيك­ها ، روش­ها و طرح­هايي مطرح كرد كه فرد ضمن رسيدن به نتايج دلخواه خود، آنها را به كار گرفته بدون آنكه قادر باشد دليل واضحي برايشان بيان كند. «نوناكا» بر اين اعتقاد است كه دانش ضمني كاملا شخصي بوده، رسمي كردن آن بسيار مشكل است، از اين رو انتقال آن به ديگران به آساني موثر نيست. «هاول» دانش ضمني را غير كدپذير و فن­غيرقابل تجسمي دانسته كه از طريق دريافت غير رسمي از رفتار و رويه­هاي يادگرفته شده كسب مي گردد. «گرانت»اين واژه را با توجه به قابليت استعمال آن اينگونه تعريف مي كند كه: «دانش ضمني فقط از طريق استعمال آشكار مي شود و انتقال آن امكان­پذير نيست.»

  • اهداف مدیریت دانش:

– هدف از توسعه مديريت دانش ، آن است كه يك سازمان بتواند :

نسبت به اكتساب، خلق تلفيق، تبديل، پردازش، تحليل ثبت، روز‌آمد سازي، بهينه‌سازي، توسعه، اشتراك، تبادل، سازماندهي، اولويت‌بندي، ارزش‌گذاري، استفاده سريع و همه‌جانبه از دانش مورد نياز (كه در وجود كاركنان و سايرين) وجود دارد اقدام نمايد.

چرا افراد دانش خود را تسهيم نمي‌كنند؟”

  • تمايل دارند اما وقت ندارند.
  • مهارت‌هاي تسهيم دانش را ندارند.
  • مزاياي تسهيم دانش را نمي‌دانند.
  • امکانات تسهيم دانش در سازمان وجود ندارد.
  • جبراني از سوي سازمان انجام نمي‌شود.
  • سازمان، فرهنگ تسهيم دانش را تشويق نمي‌كند.
  • و مهمتر از همه اینکه… مخاطب مناسب وجود ندارد.

     بنابراین هدف از پیاده­سازی مديريت دانش در سازمان­ها می­بایست با در نظرگرفتن مولفه‌هائي همچون ماموريت، نوع ساختار و تجهيزات، مقدورات، محدوديت‌ها، اهداف و ميزان بلوغ فرهنگ‌سازماني، توسعه نوآوري و شكوفائي جهت ارتقاء توان رزم و آمادگي رزمي سازمان با رویکرد تغییر نگرش فرماندهان در ایجاد این بستر کارآمد به عنوان سرِ بدنه سازمان(در بدن انسان کلیه امور از تغییر سر فرماندهی می­گردد، چشم آن چیزهایی را می­بیند که مغز فرمان میدهد، پس تغییر نگاه­ها از سر شروع می­شود) در راستاي اجرائي نمودن فرمایش­ها و منویات فرماندهي معظم كل قوا امام خامنه­ای(مدظله­العالی) با رویکرد دستیابی به راهبردها و سياست­های مورد نظر ­باشد.